جدول جو
جدول جو

معنی آل میان - جستجوی لغت در جدول جو

آل میان
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آل عمران
تصویر آل عمران
سومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۰۰ آیه
فرهنگ فارسی عمید
اکسید آلومینیوم که در خاک وجود دارد و به حالت متبلور و به شکل های گوناگون چون لعل، یاقوت، زمرد و زبرجد نیز دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل مینا
تصویر گل مینا
نوعی گل که قسمت وسط آن زرد رنگ و به شکل قرص است و اطرافش گلبرگ های سفید یا آبی کم رنگ دارد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ عَ)
خانوادۀ بلعمیان در قرن چهارم هجری یکی ازمعروف ترین خاندانهای علم و ادب خراسان بود و اسم ایشان در آن زمان نمایندۀ فضل و خرد و دانش پروری رجال بزرگ ایران بوده است. و از این خاندان دو تن شهرتی بسزا دارند یکی ابوالفضل محمد بن عبدالله و دیگری ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله. رجوع به ابوالفضل بلعمی و به بلعمی (ابوعلی....) و شرح احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 503 ومقدمۀ تاریخ بلعمی چ وزارت فرهنگ شود:
بوقت دولت سامانیان و بلعمیان
چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود.
کسائی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیاهکل رود است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ مُ)
دهی است از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 4هزارگزی جنوب اردبیل و 2هزارگزی راه شوسۀ خیاو و اردبیل. هوای آن معتدل و دارای 10 تن سکنه است. آب آن از رود و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ شَ)
دهی است از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 174هزارگزی جنوب خاوری قاین. هوای آن گرم و دارای 19 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
کنایه از زهره، چنانچه خار عقرب کنایه از بهرام است. (از آنندراج). زهره، چرا که میزان خانه زهره است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو تالنج به شکوری. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وُ تَ)
مرکّب از: در + میان، مابین و وسط. (آنندراج)، میان. (ناظم الاطباء)، خلال. (منتهی الارب)، و رجوع به میان شود:
از مجره و زمی و آسمان
تو بکنار وغم تو در میان.
نظامی.
طره و بادصبا بر سر رویت دارند
در میان حرف نیوشیدن و پوشیدن را.
درویش واله هروی (از آنندراج)،
تبحبح، توسط، در میان نشستن.
- در میان آمدن، بمیان آمدن. در معرض قرار گرفتن. مطرح شدن. اعتراض. (منتهی الارب) :
چو زینگونه آمد سخن در میان
بزرگان ایران و تورانیان.
فردوسی.
- ، میانجی و واسطه شدن: بعد از آن ائمه و مشایخ در میان آمدند و قرار دادند که هیرمند در میان باشد. (تاریخ سیستان)،
- در میان آوردن، مطرح کردن. با هم ظاهر و آشکار کردن. (آنندراج)، رجوع به میان شود.
- ، مابین آوردن، به وسط آوردن: تضمن، در میان خویش آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)،
- ، صفا کردن. (آنندراج)،
- ، ضمان آوردن. (آنندراج)،
- ، میانجی آوردن. (آنندراج)،
- در میان افکندن، بمیان آوردن.
- در میان انداختن، با هم ظاهر و آشکاراکردن. (آنندراج)، مطرح کردن.
- در میان چیزی شدن، در وسط آن قرار گرفتن. در خلال چیزی واقع گشتن. اجتیاف. انغلال. تجوف. توسط. سطه. وسوط. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)، تخلل، لهز، در میان گروهی شدن. (از منتهی الارب)،
- در میان کردن، واسطه کردن. میانجی قرار دادن. توسیط. (دهار) :
مردم آن قصبه چون خود را طاقت مقاومت ندیدند کس در میان کردند و سر به اطاعت او آوردند. (تاریخ سیستان)،
، برآوردن. بیرون کردن:
چون زبانم گرفت خونریزی
همچو شمشیر در میان کردم.
مولوی (از آنندراج)،
- در میان کشیدن، در میان قرار دادن: خطر، ندب، آنچه در میان کشند چون بر چیزی گرو بندند. (دهار)،
- در میان گرفتن، احاطه کردن:
احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را
گرفت خیل پری در میان سلیمان را.
صائب.
- در میان نهادن، با هم ظاهر و آشکارا کردن. (آنندراج)، مطرح کردن: اسرار، اکتات، اکتتات، در میان نهادن راز خود را با کسی. (از منتهی الارب)،
، در رهن. در گرو. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) :
گر میان باشدش بزیر قبا
خرقۀ بند، در میان باشد.
کمال خجندی.
، حاجز. حد. مرز. فصل مشترک. مرز مشترک: مشایخ در میان آمدند و قرار دادند که هیرمند در میان باشد از این سو. (تاریخ سیستان) ، در مد نظر، در بین. در اثناء، درون، در پیش، فاصله، پسین. آخرین. (ناظم الاطباء) ، میانه. (ناظم الاطباء) ، واسطه. میانجی.
- در میان شدن، میانجی شدن: و علت مرض عزم مراجعت کرد و سفرا در میان شدند و سخن مصالحت آغاز کردند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
کیسه و خریطه که از پوست و امثال آن دوزند و بر کمر بندند، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ مِ)
دهی از دهستان تل بزان است که در بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
شعبه ای از نژاد سامی، فرزندان آرام، پنجمین پسر سام، ساکن سوریه و بین النهرین
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 10هزارگزی شمال خاور دورود در کنار راه مالرو سوزان به سابندان با 250 تن سکنه. آب آن از قنات، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
یکی از چهار طایفه که در فارس و خوزستان ساکن بودند و در زمان مادها از طریق راهزنی میزیستند. شاهان پارس راضی شده بودند به آنان باج دهند. رجوع به تاریخ کرد ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ تَبْ با)
تبانیان. نام خانواده ای ازنژاد امام ابوالعباس تبانی، شاگرد ابویوسف قاضی معاصر هارون الرشید عباسی است. از این خانواده فقها و دانشمندان نامی برخاسته و در عهد سامانیان و غزنویان در ماوراءالنهر و خراسان و غزنه متصدی قضا و فتوی و تدریس بوده و بر حنفیان ریاست داشته اند. از مشاهیر این دانشمندان ابونصر تبانی معاصر سامانیان و ابوصالح و ابوصادق و ابوطاهر تبانی معاصر غزنویان بوده اند
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام خاندانی قدیم به نیشابور و بیهق، از احفاد میکال بن عبدالواحد بن جبریل بن قاسم بن بکر بن دیواستی سوربن سوربن سوربن سوربن فیروزبن یزدجردبن بهرام گور وفرزند او شاه بن میکال است، و از این دوده است امیرابوالعباس اسماعیل بن عبدالله بن محمد بن میکال و مقصورۀ ابن درید به نام ابوالعباس و پدر اوست و پسر ابوالعباس اسماعیل ابومحمد عبدالله است. و ابوالعباس در سنۀ 392 ه. ق. درگذشته است و او رئیس نیشابور بود و املاک خویش وقف بر خیرات و مبرات کرد. و نیز از این خاندان است امیراحمد بن علی بن اسماعیل میکالی و فرزند اوامیر عالم ابوالفضل عبیدالله بن احمد صاحب کتاب المنتحل یا المنتخب و کتاب مخزون البلاغه و غیر آن و او صاحب نظم و نثر بوده و او را دیوان رسائل است، و پسران او امیرحسین و امیرعلی و امیراسماعیل است و امیرعلی را دیوان شعر است و امیر رئیس جمال الامراء علی بن الامیرابی عبدالله الحسین از طرف جدّه از این خانواده است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
از قرای بلوک ایرج است. (جغرافیای غرب ایران ص 109)
لغت نامه دهخدا
(لِ حَ)
حکام حلب که سرسلسلۀ آنان عبدالله بن حمدان بن حارث بن نعمان از بنی ربیعه بوده و در عهد مکتفی در 293 ه. ق. حکومت حلب یافته و 25 سال حکم رانده و تا 391 اخلاف او در حلب فرمانروائی داشته اند
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ مَرْ)
سلسله ای از خلفای اموی هستند که پس از آل بوسفیان به خلافت رسیدند. اولین خلیفۀ آل مروان، مروان بن حکم است که بعد از معاویه بن یزید در سنۀ 64 ه. ق. بدعوی خلافت در دمشق و شام برخاست و پس از آنکه ضحاک بن قیس فهری سردار عبدالله بن زبیر را مغلوب کرد چهار ماه خلافت راند، پس از او پسرش عبدالملک بن مروان در65 و ولید اول در 86 و سلیمان در 96 و عمر در 99 و یزید ثانی در 101 و هشام در 105 و ولید ثانی در 125و یزید ثالث در 126 و ابراهیم در 126 و مروان ثانی ملقب به مروان حمار از 127تا132 مقام خلافت مسلمین داشتند، و ابومسلم خراسانی مروان حمار را مغلوب کرده بکشت و خلفای عباسی قائم مقام آنان شدند:
آل مروان و آل سفله زیاد
که نرفتند جز براه عناد.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(لِ عِ)
نام سورۀ سیم از قرآن پس از بقره و پیش از نساء و آن دویست آیت باشد و مدنی است، موسی و هارون. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
سلسله ای از ملوک و امرای ایرانی نژاد در گرگان، از سال 316 تا 434 ه. ق. مؤسس این سلسله مرداویج (مرداویز) بن زیار که خود را از اعقاب پادشاهان قدیم میشمرد در جرجان علم استقلال برافراشت و اصفهان و همدان را نیز بحیطۀ تصرف آورد و در سالهای 316 تا319 ایران غربی را تا حوالی حلوان مسخر کرد. آل بویه نخست در خدمت او بودند و علی بن بویه از دست او حکومت کرج داشت. مرداویج صورهً فرمان خلفای عباسی را گردن نهاده بود و برادر او وشمگیر بن زیار نسبت به سامانیان نیز اظهار انقیاد میکرد. پس از آنکه آل بویه به سال 320 استقلال یافتند اقتدار زیاریان بجرجان و طبرستان محدود شد، و این سلسله را غزنویان منقرض کردند.
مردوایج بن زیار (316-323) ، ابومنصور بن وشمگیر ملقب بظهیرالدوله (323-356) ، بیستون (356-366) ، شمس المعالی قابوس معروفترین افراد این سلسله (366-403) ، انوشیروان (دارا؟) (420-434)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
اولاد زیاد بن ابیه که معاویه بن ابی سفیان او را بپدر خویش ابوسفیان ملحق ساخت، و در دواوین و انساب، او و فرزندانش را بقریش منسوب کردند. و عبیدالله زیاد، حسین بن علی علیه السلام را بامر یزید در کربلا بشهادت رسانید:
کربلا چون مقام و منزل ساخت
تا که آل زیاد بر وی تاخت.
سنائی.
کرده آل زیاد و شمر لعین
ابتذال چنین بتر بر دین.
سنائی.
آل مروان و آل سفله زیاد
که نرفتند جز براه عناد.
سنائی.
و مهدی عباسی در 159 ه. ق. نسب آنان رابگردانید و بمردی موسوم به عبید رومی از ثقیف نسب کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل میزان
تصویر گل میزان
گل تراز، ناهید از ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در میان
تصویر در میان
مابین و وسط، خلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آل عمران
تصویر آل عمران
نام سیمنادی ازنپی، تبار عمران: تبار موسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلایان
تصویر آلایان
در حال آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سیمک زنگ یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت بصورت بلورین موجود است. و معمولا آنرا از تصفیه بکسیت بدست میاورند. آلومین حاصل گردیست سفید و زیر انگشتان نرم و در 2040 درجه حرارت ذوب میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلومین
تصویر آلومین
یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت به صورت بلورین موجود است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلومین
تصویر آلومین
سیم کزنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر بیند سوره آل عمران می خواند، دلیل که از همه بدی ها پاک شود و نزد خلق ستوده شود - محمد بن سیرین
دینش قوی گردد .
عاقبتش نیکو شود و در عقبی نجات یابد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
مجموعه ی اولاد و احفاد مرداویج زیاری که مطابق، ۱۶ (هـق) بر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی